بیـــ ســــــنگر

باید لباس نوکریم را عوض کنم

فصل رویش اینگونه می گوید...

مبارک باشد
از بدر و خیبر گذشتیم 
و به نان رسیدیم
وسط کوچه های مکه
قرار است میانه ی بازار عکاظ
شب شعر به پا کنیم
شاید امیر قطر هم بیاید
با شمشیرش 
و با آن شکمش
تا برایمان برقصد
وشاید بعضی ها شاعر شوند
وشعر نا موزون بخوانند
بر وزن شعر های یزیدی
لعبت هاشم بالملک........
یادمان رفته که چند سال پیش 
میخواندند همین شعر ها را
به زبان امروزی
پشت تریبون دانش  گاه ها
در همین همدان بود 
که زبان آغاجری
قلب بوعلی را آتش زد
آن زمان جا داشت 
حتی میمون ها هم بگریند
اما عده ای بوزینه وار 
فقط نگریستند.....


خواهر سبز پوش 
برادر بنفش
مبارک باشد
جانتان را به نان فروختید
ایمانتان را به.....؟؟؟؟

برادر پرچم به دوش 
کاش مرور می کردی احد را 
پیش از آنی که بخواهی از فیس بوک 
برای گفتمان انقلاب رای جمع کنی

خوشحالم 
برادرم ،رای حلال را به نان حرام نفروخت
که ایمانش بیش از این ارزش دارد
او تاریخ را خوب خوانده
داستان علی را
که علی بهتر از دیگران خدعه و نیرنگ را میدانست
اما ایمان خود را به بهای حکومت نفروخت

هنوز که خبری نیست 
شاید
شاید
سروش وحی که نه 
سروش منکر وحی
از راه برسد
و گستره ی دین را با 
بند تنبانش اشتباه بگیرد
که زمانی تنگ بوده 
وحالا به برکت نان امریکا
گشاد شده است

نکند نان ما
 آب غزه را آجر کند؟

نکند فردا روزی 
توبه کنیم
که دیگر دیر باشد؟

دیروز
شیخ هزار رنگ
از انتخابات دمکراتیک سخن گفت
و شعور مردم را تحسین کرد
حضرت آیت الله
کجا بودی؟
هنگامی که امام میگفت
 این عمار؟
چهارسال پیش 
وقتی برایت صوت زدند
و نماز را به امامت تو به پا داشتند
با کفش هایشان
صدای جیغ سکوتت 
شهر را کر کرده بود
اما حالا 
حتی نمی توانی چند ساعت 
احساسات خودت را کنترل کنی


مبارک باشد 
تدبیرتان
و امیدتان......



نوشته شده توسط بی سنگر
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بیـــ ســــــنگر

مبارک باشد
از بدر و خیبر گذشتیم 
و به نان رسیدیم
وسط کوچه های مکه
قرار است میانه ی بازار عکاظ
شب شعر به پا کنیم
شاید امیر قطر هم بیاید
با شمشیرش 
و با آن شکمش
تا برایمان برقصد
وشاید بعضی ها شاعر شوند
وشعر نا موزون بخوانند
بر وزن شعر های یزیدی
لعبت هاشم بالملک........
یادمان رفته که چند سال پیش 
میخواندند همین شعر ها را
به زبان امروزی
پشت تریبون دانش  گاه ها
در همین همدان بود 
که زبان آغاجری
قلب بوعلی را آتش زد
آن زمان جا داشت 
حتی میمون ها هم بگریند
اما عده ای بوزینه وار 
فقط نگریستند.....


خواهر سبز پوش 
برادر بنفش
مبارک باشد
جانتان را به نان فروختید
ایمانتان را به.....؟؟؟؟

برادر پرچم به دوش 
کاش مرور می کردی احد را 
پیش از آنی که بخواهی از فیس بوک 
برای گفتمان انقلاب رای جمع کنی

خوشحالم 
برادرم ،رای حلال را به نان حرام نفروخت
که ایمانش بیش از این ارزش دارد
او تاریخ را خوب خوانده
داستان علی را
که علی بهتر از دیگران خدعه و نیرنگ را میدانست
اما ایمان خود را به بهای حکومت نفروخت

هنوز که خبری نیست 
شاید
شاید
سروش وحی که نه 
سروش منکر وحی
از راه برسد
و گستره ی دین را با 
بند تنبانش اشتباه بگیرد
که زمانی تنگ بوده 
وحالا به برکت نان امریکا
گشاد شده است

نکند نان ما
 آب غزه را آجر کند؟

نکند فردا روزی 
توبه کنیم
که دیگر دیر باشد؟

دیروز
شیخ هزار رنگ
از انتخابات دمکراتیک سخن گفت
و شعور مردم را تحسین کرد
حضرت آیت الله
کجا بودی؟
هنگامی که امام میگفت
 این عمار؟
چهارسال پیش 
وقتی برایت صوت زدند
و نماز را به امامت تو به پا داشتند
با کفش هایشان
صدای جیغ سکوتت 
شهر را کر کرده بود
اما حالا 
حتی نمی توانی چند ساعت 
احساسات خودت را کنترل کنی


مبارک باشد 
تدبیرتان
و امیدتان......

بی سنگر

نظرات  (۷)

۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۱۸ عاشق شهادت
مبارکمان باشد!!!...

سفیران فرهنگییمان را
و کابینه اونطرف آبمان را
و آزادی زندانیان سیاسییمان را
و عزت بین المللییمان را
و دعای فرج سازمان مللمان را
و به ثمر نشستن خون شهیدانمان را
و بهای خون احمدی روشنمان را
و...
و...
و غربت سید علییمان را...
۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۷ فرشته محمدی
استقامت را کم آوردند
تا
شاید نانشان زیاد شود...



در منطق ما شکست اگر نیست،که نیست،این کشور اگر بیمه ی اولاد علیست،آن برگ برنده ای که در توشه ی ماست،سید علی الحسینی الخامنه ای است!
تاریخ تکرار خواهد شد ....
از امروز منتظر توابین 92 باشید....
مسلمان
 حیدر امشب سخت تنهاست
.
.
خدایا
چاه را مرهم بگردان...
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۰۲ یه بنده خدا

تو چشم وگوشهایت را دادی تاما چشم و گوشمان باز شود

چشم وگوشمان که باز نشد هیچ ....

بماند!!!

 

شرمنده ایم...

 

۲۹ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۰ فریاد بی صدا
یا علی اکبر علیه السلام
 اول
کودک که بودی
پدرت از ستون مسجد
برایت انگور آورد
 و دانه دانه به توداد

چند سال بعد 
از روی زمین
دانه دانه تو را جمع کرد.....

دوم
آن زمان
در مدینه
پدرت
دوعلی بیشتر نداشت
اما
مگر چقدر علی بودی
که تو را گفتند
ما یرید ابوک؟

سوم
حتی ظهر عاشورا نیز
قرار بود به ما درس بدهند
وقتی میرفتی
پدرت فرمود
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی ذات الله
 وپیامبر فرمود:
عَلیٌ مَمسوسٌ فی ذاتِ الله
و تو را پدرت شبیه ترین فرد به پیامبر
 در اخلاق و خلقت توصیف کرد
تو شبیه به کدامی؟
علی یا نبی؟
.
.
.
قرار بود در وجود تو
یکی بودن علی و نبی
 را به نظاره بنشینیم....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی